قاضي: اين پولها را براي چي به دادگاه آوردهايد؟
مرد كه توانايي ايستادن در برابر قاضي را نداشت به آرامي روي صندلي نشست و با دست به كيسه پلاستيكي اشاره كرد و گفت: داخل كيسه مهريه همسرم است. ميخواهم همين امروز تمامش را پرداخت كنم يا آن را به حساب دادگستري واريز كنم تا حكم طلاق را هر چه زودتر بگيرم. چرا كه تصميم به ازدواج مجدد دارم و نميخواهم آخرين سالهاي زندگيام از تنهايي دق كنم.
وي درباره زندگياش گفت: حدود 40 سال قبل به خواستگاري «شمسي» رفتم. بعد هم با مهريه پنج هزارتومان پاي سفره عقد نشستيم و پيوند زناشويي بستيم. سالهاي اول زندگي خوبي داشتيم و احساس خوشبختي ميكرديم. اما با تولد دخترمان مشكلاتمان شروع شد. چرا كه همسرم علاقه چنداني به نگهداري از بچه نداشت. در نتيجه برايش پرستار خانگي گرفتيم اما باز هم به بهانههاي مختلف با من درگير ميشد. وقتي دختر و پسر ديگرمان هم متولد شدند مشكلات و اختلافات ما بيشتر شد اما به خاطر اين كه خانوادهام از هم نپاشد، بداخلاقيها و رفتار خشن همسرم را تحمل ميكردم. تا اين كه پس از ازدواج دو فرزند بزرگمان نوبت به دختر كوچكمان رسيد. همسرم تصميم داشت او را به عقد يكي از آشنايانش درآورد اما به دليل اين كه خواستگار دخترم را مرد زندگي نميديدم با ازدواجشان مخالفت كردم ولي بالاخره به رغم ميل باطنيام و تحت فشارهاي خانواده موافقتم را اعلام كردم.
با اين حال 8 ماه بعد متوجه شديم دامادمان فردي خوشگذران و معتاد به مواد مخدر است. بنابراين سعي كردم طلاق دخترم را بگيرم تا بيش از اين بدبخت و گرفتار نشود. اما همسرم كه خود را مقصر ميدانست به همين بهانه جنجال به پا كرد و بعد هم به حالت قهر خانه را ترك كرد.
پس از مدتي متوجه شدم او خانهاي اجاره كرده و با دو فرزند ديگرمان همان جا زندگي ميكند. اكنون 10 سال از آن روزها گذشته و تمام تلاشهايم براي حل مشكلات و بازگشت همسرم به خانه بي نتيجه مانده است. بنابراين 30 ميليون تومان پول با خودم به دادگاه آوردهام تا مهريه همسرم را به «نرخ روز» محاسبه و پرداخت كنم. حتي حاضرم نيمي از خانهام را به او ببخشم به شرط اين كه دادگاه هر چه زودتر حكم طلاقمان را صادر كند.
قاضي دادگاه پس از شنيدن اظهارات پيرمرد براي همسر او احضاريهاي فرستاد تا پس از رفع ابهامها در اين باره تصميم بگيرد.
پيرمردي كه از قهر 10 ساله همسرش به ستوه آمده بود سرانجام براي طلاق با كيسه پر از پول به دادگاه رفت.
مرد 70 ساله كه كيسه پلاستيكي مشكي در دست داشت خود را به شعبه 268 دادگاه خانواده رساند و پس از گشودن سفره دل پردردش به قاضي «عموزادي» گفت: آقاي قاضي به خدا از اين وضعيت يكنواخت خسته شدهام و نميدانم چگونه خودم را آخر عمري نجات دهم. شما را به خدا كمكم كنيد تا شايد آرامش به خانهام برگردد و …
پيرمرد سپس كيسهاي را روي ميز قاضي گذاشت و گفت: اين هم تمام مهريه همسرم……….
اولین باشید که نظر می دهید