رفتن به نوشته‌ها

سپندارمذگان خوش باد

عشق روز نیست عشق لحظه نیست عشق زمان نیست یک بستگی است در بی زمانی یک پیوستگی است در بی مکانی عشق نیاز انسان به بودن و فریاد او به ماندن است … اگر عشق را بشوییم جوهره اش بقا و نمایه اش صفا است … هیچ عاشقی قبل از معشوق نمیمیرد چرا که به وجود معشوق شیدا و بدو پایدار است .
بین عاشق و معشوق هوایی نیست تا هوس شود ، دوئیتی نیست تا جدا شوند .
عاشق هرگز نمیتواند خویش را از بین دو تایشان بیابد و بگوید من عاشق و تو معشوق چرا که اصلا عشق برتری آفرین نیست همه اش افتادگی است و خضوع .
عاشق بی مبالات در هر چه باشد در معشوقش نیست ، به هر چیزی سبک بنگرد به معشوقش اینگونه نیست .
همیشه حس دلتنگی گریبانش را میفشارد و زبانش به نام او معشوق میلغزد ، نفسش به بادش به شماره میافتاد و در یک جمله بیمار است آنهم بیمار معشوق چرا که تب دارد ، بی حال است ، چشمش در برابر او دریده نیست خمار است ، ریزان است نه اشک بلکه محبت بی حد افشان است نه آه بلکه آتش ایثار .
این بیمار نامش عاشق است که باور ندارد معشوق است .
روز نه یادواره اش خوشگوار باد

منتشر شده در اخبار موسسهخواندنی ها

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *