ـ چطور با متعه آشنا شدید؟
خانمی از بستگان که از همسرش جدا شده بود، با آقای دکتری آشنا شده بود که من در جریانش بودم. در منزل که صحبتش میشد، یادم هست اوایل که مادرم راضی نبودند. ولی بعد کم کم که سر موضوع صحبت میکردیم، دلایل قانع کننده میآوردیم و یکی از کسانی که سعی میکرد با استدلال راضیشان کند، من بودم.
ـ آن موقع متأهل بودید؟
در دوران نامزدی بودیم.
ـ یعنی آن زمان نگاه خود شما مثبت بود به قضیه؟
بله. من میدانستم که با آن فرد رابطه خوبی دارند. از این طرف هم نگاه میکردم، میدیدم نیازهایی دارد. متعه یقیناً بهتر هست تا به سمت گناه برود. من بحث شرعی قضیه را نگاه میکردم.
ـ چی شد که خود شما متعه را تجربه کردید؟
بعد از جدایی من، اولین بار من جایی کار میکردم و آقایی به من پیشنهاد داد. من قبول نکردم.
ـ چرا قبول نکردید؟
ترسی بود…
ـ چه ترسی؟
من تازه جدا شده بودم و میترسیدم که باز در رابطهای بیفتم که رابطه مریضی باشد و از نظر روحی درگیرم کند. یکی هم نگاه خانواده.
ـ به این فکر نکردید که میشود به خانواده نگفت؟
چرا خب؛ ولی این احساس بد که میخواهم کاری را بیاطلاع خانواده انجام دهم، همیشه بود و مرا درگیر میکرد. بعدتر هم پیش آمد که این پنهانکاری بود؛ ولی فقط تا مدتی بود و بعدش ترجیح دادم با مادرم در میان بگذارم.
ـ وقتی به آن آقا نه گفتید، سعی نکرد شما را توجیه کند؟
آن آقا اول پیشنهاد یک رابطه دوستانه را داد. بعد پیشنهاد عقد موقت را داد. بعد خیلی جدی پیشنهاد که به صورت دائم، همسر دومش بشوم.
ـ تفاوت سنی شما چقدر بود؟
۸-۷سال و بچه هم داشت.
ـ چرا چنین احساس نیازی بود؟ یعنی کاستیهایی از طرف همسرش داشت یا به خاطر اینکه کسی را دیده که خیلی دوست دارد با او باشد و …
هر دو با هم بود؛ یعنی اولی باعث شده بود که دومی به وجود بیاید و علاقهای را بیرون از فضای خانواده جستوجو کند. همین را هم دقیقاً به من گفت. بعد هم ماجرا به جایی رسید که من همهی اینها را به همسرش گفتم. من و همسرش با هم دوست بودیم. با اینکه من حق میدهم که ظرفیت نداشته باشد و سخت باشد برایش قبول این قضیه؛ رابطه ما به هم خورد.
ـ فکر نکردید که گفتن این قضیه و شرح دلایلش رابطه آنها را خراب کند؟
سعی کردم طوری بگویم که این اتفاق نیفتد. ابتدا هم خودش چون حدس زده بود و به من زنگ زد. اولش وقتی ماجرای ابراز علاقه همسرش را به من فهمید، خیلی ناراحت شد. مدام میگفت چرا باید اینطور شود! من دلایلش را گفتم. اول همه تقصیرات را گردن همسرش انداخت؛ اما بعد قبول کرد که کاستیهایی داشته؛ ولی باز نمیتوانست بپذیرد که این دلیلی شود که همسرش سراغ زن دیگری برود. آن موقع خیلی خوب و دوستانه با من برخورد کرد، ولی بعد به تحریک اطرافیانش رفتار خیلی بدی با من داشت. در حالی که من خودم اصلاً نمیخواستم در آن فضا بمانم، سعی کرد من را بیرون بیندازد!
علیرغم میل باطنی من رابطه ما قبل از این اتفاقات، خانوادگی شده بود و چندبار هم منزل ما آمده بودند. همسرش پیگیر برخی کارهای من بود. من ناخواسته وارد این ماجرا شدم و این آقا خودش را وارد زندگی من کرده بود و سعی میکرد به هر نحوی شده من را در این رابطه نگه دارد.
ـ حالا از اولین باری بگویید که متعه را قبول کردید.
اولین بار، ۸-۷ ماه بعد این قضیه بود. همان احساس نیاز به بودن یک نفر که با خواهرم و یکی از دوستانم در موردش صحبت کردیم و هر دو در این فکر بودند که اگر مورد خوبی بود، ما را با هم آشنا کنند. یکی دو مورد حتی خواهرم معرفی کرد که صحبت کردیم و من به دلایلی نپذیرفتم. مثلاً یکیشان اصلاً از نظر اعتقادی به من نمیخورد؛ حتی اگر میگفتیم که الان بیمحرمیت با هم رابطه داشته باشیم، برای این فرد مهم نبود!
ـ شما گفته بودید که کسانی معرفی شوند؟
بله؛ من به خواهرم گفته بودم که نیاز دارم، هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ جسمی که کسی کنارم باشد. بعدتر دوستم هم کسی را معرفی کرد. بعد از مدتی که از آشنایی ما گذشت، من خودم پیشنهاد دادم که محرم بشویم. آدم بسیار با اخلاقی بود؛ تمایل و موقعیت این رابطه را هم داشت. این اولین بار بود.
ـ یعنی موقعیت این فرد چطور بود؟
نزدیک سی سال داشت و تا آن زمان همیشه تنها بود. نیاز متقابل به این ارتباط را داشت.
ـ چطور شد از مخالفت بار اول به این موافقت رسیدید که خود شما پیشنهاد دهنده بودید؟
شاید آن نگاه ترسآلود، دلیل چندم باشد و من دلایل دیگری داشتم که گفتم نه. آن زمان من تازه جدا شده بودم و اصلاً نمی خواستم وارد یک رابطه جدید عاطفی بشوم. آن رابطه هم دقیقاً داشت عاطفی شروع میشد. آن آقا قبل از هر چیز به من ابراز علاقه میکرد.
ـ از سختی جدایی در صورت شروع عاطفی قضیه میترسیدید؟
بله. در چنین حالتی معمولاً دلایل شروع یک رابطه منطقی نیست؛ احساس نیاز واقعی نیست. همه چیز درگیر احساسات لحظهای هست که میآید و میرود و زود هم تمام میشود. تعهدی بر پایبندی نیست؛ چون دوست داشتن تعهدی نمیآورد برای فرد؛ اینکه میگوید من تو را دوست دارم، تعهد نمیآورد! و تنها زن را وابسته به یک محبت غیر واقعی میکند.
ـ طرف مقابل چرا داشت به این رابطه موقت تن میداد؟ مجرد بود یا متأهل؟
مجرد بود. نسبت به اطرافیان و دوستانش خیلی کم درگیر رابطه با جنس مخالف شده بود. همین باعث شده بود که محجوب باشد. یک نگاه اخلاقی به موضوع داشت؛ میگفت من عذاب وجدان میگیرم که با دختری ارتباط داشته باشم و نخواهم که با او ازدواج کنم. ولی چنین مشکلی را با شرایط من نداشت و میگفت تو شرایط محرمیت موقت را داری و من و تو میتوانیم محرم شویم.
ـ این آقا شرایط ازدواج دائم را نداشت؟
خودش این طور میگفت که ندارد.
ـ نگران قضاوت بقیه نبودید؟
اوایل به خانواده نگفتم؛ ولی بعد از مدتی گفتم. برخوردها بد بود. هنوز هم این موضوع حل نشده. مادرم بعد از مدتی که موضوع را گفتم، خیلی راحت و منطقی به من حق داد و کنار من بود. ولی اعضای دیگر خانواده این طور نبودند.
ـ بار اول زمان محرمیت چه مدتی بود؟
حدود یک سال و نیم با هم بودیم. حالا قطع میشد و مدتی فاصله میافتاد و باز صیغه میخواندیم. بعد از آن یک سال و نیم هم این طور نبود که مرا رها کند؛ هنوز هم خبر میگیرد و گاهی مشکلی داشتم، می آید کمک من.
ـ چرا قطع شد؟
وابستگی ایجاد شده بود و ترس از اتفاقاتی که این وابستگی ایجاد میکرد. مادر آن شخص متوجه ارتباط پسرش با یک زن مطلقه شده بود و ترس و نگرانی خود را دائما به ما منتقل میکرد. بیشتر من به خاطر حرفی که مادرش زده بود خودم را کنار کشیدم. گفته بود از زنهای بیوه باید بترسی و این نگاه خیلی آزاردهنده بود.
ـ در این مدت یک سال و نیم، خواستگار نداشتید برای ازدواج دائم؟
داشتم.
ـ احساس عذاب وجدان نمیکردید؟
چرا خب؛ خواستگاری داشتم که جدی هم شد. در مراحل اولیه که داشتیم آشنا میشدیم، من در دوران عدهی محرمیت موقتم بودم. یعنی خواستگار که آمد و قرار شد من فکر کنم، صیغه را باطل کردیم. من در این دوران که از طرفی دوره عده عقد موقتم با آن آقا بود و از طرفی با این خواستگارم به طور جدی حرف میزدم، دائماً با خودم درگیر بودم.
ـ به خواستگار قضیهی این محرمیت موقت را نگفته بودید؟
نه؛ ظرفیت پذیرش این موضوع نیست. زمانی رسید که من مجبور شدم قضیه را بیان کنم. رفت و آمد خانوادگی بود و همه گفتند که با هم محرم شوید و از طرفی من شرعاً نمیتوانستم! من مجبور شدم که قضیه را با خواستگارم مطرح کنم و همین امر، آغازی بود بر اینکه یک بی اعتمادی و بی محبتی پیش بیاید. از محبت آن آقا به من کاسته شد. این موضوع به هم خورد و یکی از دلایل اصلیاش هم همین قضیه بود.
وقتی من موضوع را گفتم، مثالی زد که هر وقت من به آن فکر میکنم، برایم خیلی تلخ است. روایتی از پیامبر نقل کرد با این مضمون که اگر مرد مسلمانی با یک زن فاحشه ازدواج کند و باعث اصلاح او شود… این مثال را درباره من زد! وحشتناک بود. این باعث شد که اولین برخورد منفی بین ما پیش بیاید. من گفتم اگر شما دارید یک شرایط کاملاً حلال را با همچین شرایطی قیاس میکنید، سکوت میکنم و شما را به همان دین و پیامبری که از آن حرف میزنید، وا میگذارم. سعی کرد توجیه کند؛ ولی این توجیهها هیچوقت فایده نداشت. هنوز هم سعی میکنم به آن مثال که به شدت آزار دهنده بود فکر نکنم.
این یکی از آسیبهای بزرگ عقد موقت هست. ممکن هست گاهی از یک دختر باکره پرسیده شود که تا به حال کسی را دوست داشتی؛ ولی وقتی خانم مطلقه یا بیوهای قرار هست ازدواج کند و از او میپرسند آیا با کسی بودی یا نه، منظورشان این هست که آیا تا به حال محرم موقت کسی بودی! این طور وقتها دروغ گفتن خیلی سخت است و گفتن حقیقت سختتر از آن! چون شما وقتی حقیقت را میگویی باید یک عمر برای خودت نگاهها و حرفهای تلخ و آزاردهنده را بخری در حالی که کار اشتباهی انجام ندادی!
فقط همین بیوه یا مطلقه بودن یک سری سختیها دارد؛ چه رسد به اینکه بگویی من در این مدت با کسی دیگر بودم! حتی اگر این رابطه حلال باشد. همان خواستگاری که گفتم، نگاهش یک نگاه کاملاً منفی بود. با اینکه فرد کاملا مذهبیای هم بود.
ـ این نگاه، نگاه شرعی نیست؛ نگاه عرفیست…
نگاه عرفی هست؛ ولی این آقا و کسان دیگر آن را با شرع مخلوط میکنند. خیلی وقتها میگویند تقوا داشته باشید و تنهایی و عواقبش را تحمل کنید؛ متعه برای شرایط خیلی خاص است. من این را قبول دارم که برای شرایط خیلی خاص است، مثلاً دختر باکره تا وقتی از سن ازدواج نگذشته، شرایطش با مطلقه یا بیوه متفاوت است. اما اینکه بگوییم تقوا داشته باشید و این هم یک جور امتحان است و تحمل کنید، درست نیست. گاهی پیامدهای این تنها ماندن برای یک زن جبران ناپذیر است. اما متاسفانه این نگاههای بسته که با استدلالهای اخلاقی توجیهاش میکنند وجود دارد.
عقد موقت با همهی شرعی بودنش، هنوز در عرف جامعهی ایرانی مجاز شمرده نمیشود؛ چه زن باشی و چه مرد. چه متأهل و چه مجرد. این سومین مصاحبهی زنانپرس با کسی است که تجربه عقد موقت دارد؛ پیش از این یک بار یک آقا و پس از آن یک خانم از تجربیات خود در این زمینه گفتند و این بار، خانمی که خود پیشنهاد کرد تا زنانپرس با او گفتوگو کند موضوع این مصاحبه است.
او در کنار خوبیهای متعه، کمی هم از آسیب و سختیهایش برای زنان میگوید. خانمی ۲۹ ساله، تهرانی، با یک بار سابقهی ازدواج و طلاق و ۴ بار تجربهی عقد موقت…
اولین باشید که نظر می دهید