رفتن به نوشته‌ها

نجات دو دختربچه از شكنجه‌هاي پدر و نامادري

شکنجه سياه
تمام بدن دخترک با اتو سوخته بود، در پاهايش آثار داغ سيگار به جا مانده بود، قسمتي از پوست بدنش با انبردست کنده شده بود و زخم‌هايش تازه بود. آثار سوختگي سيم و قاشق داغ نيز در بدنش وجود داشت و در اثر ضربه به سرش به کما فرو رفته بود. پس از اعلام نظر پزشکي قانوني، جست و جو براي بازداشت نامادري و پدر اين کودک آغاز شد تا اينکه چند روز بعد زن جواني به بيمارستان مراجعه کرد و مدعي شد که مادر حميده است. اين زن که هراسان بود، پس از آن نزد پليس رفت و از شوهرش به اتهام شکنجه‌هاي سياه شکايت کرد.

شکايت از پدر و نامادري بي‌عاطفه
مادر حميده پس از ديدن وضعيت دخترش در بيمارستان فورا به اداره آگاهي شهرستان گنبدکاووس مراجعه کرد و در شکايت خود گفت: 3 سال پيش به خاطر اختلافات شديد، از شوهرم جدا شدم، در آن زمان دادگاه حضانت 2 دخترم را به پدرشان سپرد. وي ادامه داد: بعد از جدايي، گاهي به ديدن بچه‌هايم مي‌رفتم‌ تا اينکه يک سال پيش متوجه شدم که شوهرم با زن جواني ازدواج کرده است. ديگر اجازه نمي‌داد‌ بچه‌هايم را ببينم و سپس همراه همسرش و 2 دخترم به تهران رفت. اين زن افزود: ديگر هيچ آدرسي از شوهرم نداشتم. خيلي تلاش کردم او را پيداکنم، اما نتوانستم. در اين مدت تنها يک بار حميده دختر بزرگم با من تماس گرفت. او گريه مي‌کرد و مي‌گفت گلي (نامادري‌اش) او را شکنجه مي‌دهد، التماسم مي‌کرد تا پيش او بروم و مي‌گفت که ديگر نمي‌خواهد با پدرش زندگي کند، اما من فقط مي‌دانستم که شوهرم در تهران است و هيچ آدرس دقيقي از او نداشتم تا اينکه چند روز پيش نزد برادر شوهر سابقم که در نزديکي خانه ما در گنبد زندگي مي‌کند، رفتم تا آدرس شوهر سابقم را از او بگيرم و در آنجا متوجه شدم که دخترم در بيمارستان بستري است. 9 ماه است که دخترانم را نديده‌ام و حالا بايد پيکر بي‌جان آنها را روي تخت بيمارستان ببينم. من از شوهر سابقم و گلي همسر وي به خاطر شکنجه‌هاي کودکم شکايت دارم. همچنين از دختر کوچکم خبري ندارم و مي‌ترسم که بلايي سر او آورده باشند. پس از شکايت اين مادر،‌ بازپرس شعبه اول دادسراي شهرستان گنبدکاووس دستور بازداشت نامادري و پدر سنگدل را صادر کرد. در حالي که هيچ ردي از زوج کودک‌آزار نبود، بازپرس به بازجويي از بستگان پدر پرداخت. عموي دخترک شکنجه شده که در شهرستان گنبد زندگي مي‌کند در بازجويي‌ها گفت: برادرم «اراز» بعد از جدايي از همسر اولش با زن جواني به نام گل‌صنم در شهرستانمان ازدواج کرد و بعد از مدتي صاحب پسري شد. وي ادامه داد: يک‌سال پيش برادرم به همراه گلي، 2 دختر و نوزادش به تهران رفتند و هيچ آدرسي از او ندارم.

در اين مدت گاهي برادرم با من تماس مي‌گرفت و از 2 دخترش گلايه مي‌کرد. مي‌گفت که حميده دخترش او را اذيت مي‌کند و با پسر غريبه‌اي دوست شده است. بعد مي‌گفت که دخترم قصد دارد ما را با اسيد کور کند!
مي‌دانستم که اين حرف‌ها دروغ است، چون بچه‌هاي برادرم مظلوم و بي‌صدا بودند. به او گفتم که بچه‌ها را به شهرستانمان بياورد تا خودم آنها را بزرگ کنم، اما برادرم قبول نکرد تا اينکه چند روز پيش به گنبد آمدند و با ديدن آثار شکنجه، روي بدن حميده، برادرزاده‌ام شوکه شدم. اگر دستم به برادرم مي‌رسيد او را مي‌کشتم، اما زماني متوجه شدم که برادرم و همسر دومش فرار کرده بودند. بازجويي از عموي حميده بي‌نتيجه ماند و پليس به سراغ خانواده نامادري حميده رفت که آنها هم در شهرستان گنبد زندگي مي‌کردند.خانواده گلي (نامادري حميده) نيز مدعي شدند که هيچ آدرسي از دخترشان در تهران ندارند. تيم تحقيق در جست‌وجوهاي گسترده دريافتند که گلي چندين بار با خانواده‌اش تماس گرفته است و رديابي‌ها نشان مي‌داد که از چند تلفن عمومي در شمال تهران اين تماس برقرار شده، به همين خاطر با هماهنگي پليس تهران، تعقيب اين زوج تبهکار به صورت تخصصي آغاز شد.

راز سمند مشکي
يکي از عموهاي ديگر حميده در بازجويي‌ها عنوان کرده بود که «اراز» (پدر حميده) پس از گرفتن ارث پدري‌اش، خودروي سمند خريده و با آن مسافرکشي مي‌کرد. به همين خاطر شماره پلاک خودروي سمند مشکي در اختيار پليس سراسر کشور قرار گرفت. عقربه‌ها ساعت 12 شب 11 دي ماه 87 را نشان مي‌داد که ماموران پليس تهران در خيابان فرمانيه سمند مشکي را متوقف کرده و زوج کودک‌آزار را بازداشت کردند و به گنبد کاووس انتقال دادند. «اراز» 40 ساله و گلي 29 ساله در بازجويي‌ها پرده از راز هولناک شکنجه‌هاي سياه برداشتند. از سوي ديگر با راهنمايي اين زوج، عاطفه 8 ساله و بنيامين کودک يک ساله که در اتاق سرايداري زنداني شده بودند، توسط ماموران پليس به گنبدکاووس انتقال داده شدند.اعترافات تلخ و سياه
اعترافات پدر حميده، تلخ و سياه است و بي‌اختيار اشک در چشمان افسر بازجو‌ مي‌نشاند. او چنان ماجراي شکنجه‌هاي سياه را به تصوير مي‌کشد که هيچ‌کس نمي‌تواند باور کند يک پدر بي‌عاطفه چطور دخترش را به اين روز سياه گرفتار کرده است. دخترک در کما است و پزشک مي‌گويد اگر زنده بماند، دچار مشکلات بسياري در آينده خواهد شد. پدر بي‌عاطفه گفت: 3 سال پيش از همسر اولم جدا شدم و با گلي ازدواج کردم. از همسر دومم نيز يک پسر دارم. بعد از مدتي همراه گلي و فرزندانم به تهران آمديم و در يک خانه ويلايي در تجريش سرايدار بوديم. دخترانم مرتب براي ديدن مادرشان بي‌قراري مي‌کردند و نزد گلي، از مادرشان تعريف مي‌کردند. گلي هم عصباني مي‌شد و با اتو دخترم را مي‌سوزاند. وقتي موضوع را براي من تعريف مي‌کرد من هم با سيگار بدن حميده را آتش مي‌زدم. يک روز گلي به من گفت که دخترم حميده جلوي پنجره مي‌رود و با پسر غريبه‌اي حرف مي‌زند. با انبردست به جان دخترم افتادم و او را به باد کتک گرفتم. او بيهوش شد، گلي هم او را هل داد و سرش به ديوار خورد. ترسيدم، فورا با همسرم راهي گنبد شديم و او را به بيمارستان انتقال داديم. مي‌دانستم که اگر در تهران او را به بيمارستان مي‌بردم، گير مي‌افتادم. به همين خاطر به شهرمان گنبد رفتم. گلي، نامادري حميده در بازجويي‌ها گفت: چند سال پيش از شوهر معتادم جدا شدم. بعد از آن در گنبد منتظر تاکسي بودم که با «اراز» (پدر 2 دختر) آشنا شدم. اين آشنايي منجر به ازدواج شد. من در زندگي سختي‌هاي زيادي کشيدم. شوهرم مرا مرتب به باد کتک مي‌گرفت و خودش مي‌گفت دخترم را بسوزان و…

شاهد خردسال
عاطفه 8 ساله که شاهد شکنجه‌هاي خواهرش از سوي پدر و نامادري بود، در بازجويي‌ها گريه مي‌کرد و مرتب مي‌گفت: من از پدر و نامادري‌ام شکايت ندارم. اگر چيزي بگويم، مرا کتک مي‌زنند، مرا مي‌کشند. نه، من هيچ حرفي ندارم. در حالي که آثار شکنجه روي بدن عاطفه 8 ساله ديده مي‌شد، او حاضر نبود، حرفي بزند. اما وقتي مطمئن شد که پدر و نامادري‌اش در بازداشت هستند، گفت: مي‌خواهم با مادرم زندگي کنم، ديگر نمي‌خواهم پيش پدر و نامادري‌ام برگردم. خواهش مي‌کنم مرا از آن زندان ترسناک نجات دهيد.

پرونده در دادسراي شميرانات
به گزارش خبرنگار ما، پدر و نامادري با صدور قرار وثيقه 50 ميليون توماني از زندان گنبد آزاد شدند و چون حادثه در تهران اتفاق افتاده بود، پرونده به شعبه هفتم دادسراي شميرانات (ناحيه يک تهران) ارجاع داده شد. بازپرس شمس‌الديني پس از خواندن اين پرونده سياه، فورا دستور بازداشت مجدد نامادري و پدر حميده را صادر کرد و حضانت دو دختر را به مادرش سپرد. حميده چند روز پيش از کما بيرون آمد، اما اکنون نه کسي را مي‌شناسد و نه مي‌تواند حرف بزند. تعادل جسمي ندارد. تغذيه‌اش حتي به صورت مايعات و سرم به وي داده مي‌شود و مرتب ناله مي‌کند، جيغ مي‌زند، چشمانش باز است و گويا از چيزي ترس دارد و پزشکان مي‌گويند او هنوز آن شکنجه‌هاي سياه را در خاطرش حس مي‌کند و با چشمان وحشت‌زده، تلخي روزهاي سخت را تجسم مي‌کند. بازپرس شعبه هفتم دادسراي ناحيه يک تهران، پدر بي‌عاطفه را به پزشکي قانوني معرفي کرد تا سلامت روحي و رواني وي بررسي شود. همچنين مادر دو دخترک که اکنون قيم بچه‌هايش است درخواست مجازات سنگين براي اين شکنجه‌گران بي‌عاطفه را کرده است.

«وطن امروز» نوشت: ظهر روز 3 آبان 87، زن 29 ساله‌اي به نام گل‌صنم، پيکر نيمه‌جان دختر 11 ساله‌اي را به بيمارستان تامين اجتماعي در شهرستان گنبد کاووس انتقال داد.

وي به مسئول پذيرش بيمارستان گفت: من نامادري اين دخترک هستم. وي بيماري تشنج دارد، لحظاتي پيش دچار تشنج شد و روي خودش آب‌جوش ريخت. سپس سرش را به ديوار کوبيد و دچار ضربه مغزي شد. من هم فوراً وي را به بيمارستان رساندم. دخترک 11 ساله که به کما رفته بود، تحت معاينه قرار گرفت. دقايقي بعد دکتر اميري، متخصص‌ مغز و اعصاب بيمارستان پس از معاينه دخترک اعلام کرد که آثار سوختگي در بدن «حميده» در اثر سوزاندن آتش سيگار و اتو بوده است، نه آب جوش. به همين خاطر همه اين زخم‌هاي عميق عمدي بوده است و دخترک بيماري تشنج ندارد. اين پزشک متخصص دريافت که اين ماجرا، کودک‌آزاري بوده است و با دفتر اورژانس اجتماعي مورد کودک آزاري تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد. با اعلام اين گزارش، نماينده يکي از دفاتر حقوق کودکان و ماموران آگاهي شهرستان گنبد براي بررسي موضوع در بيمارستان حاضر شدند. دخترک همچنان در کما بود. مسئول پذيرش در تحقيقات اعلام کرد که حميده از سوي نامادري‌اش به بيمارستان انتقال يافت. اين در حالي بود که نامادري پس از آنکه متوجه نظر پزشک متخصص شد، از بيمارستان فرار کرده بود.

""

منتشر شده در اخبار خواندنی خانوادهاخبار کودکان و جوانان

اولین باشید که نظر می دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *